عشق پاک
يادت هست...داشتی میرفتی...اومدم کنار پنجره...در حالی که چشمام پر از اشک بود...با بغضی سنگین توی گلو گفتم...عزیزم نامه یادت نره...تو مرتب لبخند میزدی...و میگفتی حتما نامه میدم...چرا داری بیقراری میکنی...گفتم آخه میترسم...یه حسی داره بهم میگه ...این آخرین دیدارمونه...و دوباره تبسمی کردی و گفتی...مطمئن باش برمیگردم...حالا من پشت پنجره بعد از سالها انتظار...اومدنش را دیدم...اون راست میگفت...اومد...اما با کس دیگه...دلم برای خودم میسوزه...هنوز یادت از قلبم خارج نشده...هنوز هم عاشقتم...بچه ها برام دعا کنید مرتضی دانشگاه ثبت نام کنه نره سربازی
نظرات شما عزیزان:
» دوست دارم که.........
» درد دل های من
» تست عشق
» فال شما به زبان طنز
» داستان کوتاه دختر اعدامی
» تا ابد دوست دارم
» مزار تنهایی ابدی
» حرف دلت رو بزن
» حکایت شیری که عاشق آهو شد
» فقر
» نظر جالب یک ریاضیدان در باره زن ومرد
» استخدام با حال
» یادت هست
» تا اخر باهمیم
» قلب هدیه (تقدیم به بهترینم)
» تقدیم به همی زندگیم زهراجججججووووووننننمممممممم
» داستان جالب عشق و هم دلی
Design By : RoozGozar.com |